بار دیگر آمدیم...


 

بار دیگر آمدیم...
مدت مدیدی بود که فکر بازگشت را در سر می پروراندیم اما اتفاقات تلخ پایان فصل پبش خاطرمان را آزرده می کرد و رویاهایمان را نقش بر آب.از یک سو تنهایی و مظلومیت شن سا خواب را از چشمانمان گرفته بود و از سوی دیگر مزاحمت ها و تهمت ها ما را از برخاستن دلسرد می کرد.اما سرانجام تصمیم خود را گرفتیم . روزهای تلخ گذشته و آن اتفاقات نا میمون را به خاطره هایمان سپردیم و بر آن شدیم که بازگردیم و بنویسیم و بار دیگر نهال عشق به شن سا را در وجودمان بپرورانیم نهالی که فصل پیش تا مرحله ثمردهی پیش رفت اما ناگهان نوک تیز تبر را بر پیکر زیبای خود احساس کرد...
بگذریم و به جای وقت صرف کردن در گذشته ، در آینده نظر کنیم تا در کنار هم روزهای خوشی را رقم بزنیم گرچه روزهای خوش ما را با پس گرفتن معشوقمان سیاه کردند اما حالا یا علی می گوییم و به امید تکرار آن روزهای فرح بخش و شادی آفرین کار را آغاز می کنیم.به امید آن که در ادامه به جای تبر زدن بر نهال نوپای عشق به شن سا ، همه با هم بکوشیم تا آن را بپرورانیم و هرگز از به ثمر نشستن آن نومید نباشیم .
پس از امروز پنجم آبان 1389 بار دیگر به عشق مردم سرزمین دوست داشتنی اراک کار خود را آغاز می کنیم و با سلامی دوباره خواهیم کوشید تا در دفاع از پاکی ها و مردانگی های شن سایمان گام برداریم...